گرفته و خواست ببینیم همدیگه رو
هرچقدر پرسیدم دوستش کیه جوابم رو نداد و فقط اصرار کرد همدیگه
رو ببینیم و قول و قرار بذاریم
نمیخواستم همراهیش کنم . فقط رفتم که ببینم کی شمارم رو داده به
یه آدم غریبه
با یه ماشینی اومد که مشخص بود گرون قیمته
خودش رو معرفی کرد و با اصرار زیاد من گفت شمارم رو از کی گرفته
و میخواستم برم که یه قیمت خیلی زیاد گفت و ازم خواست اگه نظرم
عوض شد بهش خبر بدم
برگشتم خونه اما ذهنم درگیرش بود
اولش گفتم اون قیمت رو الکی گفته آخه مگه من چی دارم که کسی بخواد
برای یه شب انقد پول بده ؟
بعدش گفتم از ماشینش معلوم بود وضعیت مالی خوبه داره حتما اون پول
برای من زیاده و واسه ی اون پول خرده
حلقه دستش بود و به سن و سالش میومد که متاهل باشه
واسه ی همین بیشتر ترغیب شدم که برم
آره من یه عوضی ام که برعکس همه که میگن متاهل ها خط قرمزشونه ،
برای امنیت خودم یه امتیاز میبینم اینو برای طرف مقابلم چون اینطور
آدما اهل آتو گرفتن و فیلم و عکس گرفتن و تهدید و شر نیستن مثل
هم سن و سالای خودم
فقط دنبال یه رابطه ی بی حاشیه و آرومن به خاطر حریم شخصی
خودشون و این یعنی منم میتونم آرامش خاطر بیشتری داشته باشم
تازشم منکه قرار نبود بیشتر از ۱ بار ببینمش
دیگه انقدرا هم عوضی نبودم که با آدمای متاهل رابطه ی کشدار داشته
باشم و وارد زندگی کسی بشم
گفتم یه شبه تموم میشه میره و ریسکش کمه و بعدشم یکمی پول میاد
دستم و میتونم یکی دوماه از اجاره های عقب افتادم رو بدم تا صابخونه
چند روز دیگه از پول پیش کم نکنه و کم نیارم
بعد از ۲ روز بهش پیام دادم که نظرم عوض شده و آدرس خونش
رو فرستاد که شب برم اونجا و منم همینکارو کردم
نمیدونم برنامشون چی بوده که بهم خورده بود اما زنش و برادر زنش
یهو اومدن خونه
خیلی ترسیدم
حتی الان که بهش فکر میکنم از شرم و خجالت دلم میخواد یه گوشه
قایم بشم و هیچوقت بیرون نیام
تمام اون مدتی که داشتم از برادرزنش کتک میخوردم فقط داشتم به این
فکر میکردم من چه گهی خوردم ؟ یعنی واقعا الان زندگی یه خونواده رو
خراب کردم ؟ یعنی واقعا به خاطر من ممکنه یه زن و شوهر دیگه نتونن
به هم اعتماد کنن ؟ یعنی واقعا من یه زندگی رو پاشونده بودم ؟ اگه
توی تموم رابطه های قبلی با آدمای متاهل هم ناخودآگاه باعث این موضوع
بوده باشم چی ؟ اگه به خاطر من یه زندگی دیگه خراب شده باشه و من
ازش خبر نداشته باشم چی ؟
حتی خودمم دلم خنک میشد از اینکه داره بهم بد و بیراه میگه و زیر
دست و پا لهم میکنه
حقم بود
به خاطر تموم این روابط حقم بود
کاش انقد میزد تا جونم در میومد
هرچند خیلی زد اما من سگ جون تر از این چیزام وگرنه تا الان چندبار
مرده بودم
میببنی بدبختی رو ؟ خیلی بودنم مفیده توی این دنیا که خدا هم اینطوری
منو چسب کرده به این زندگی نکبت
برادرزنش میگفت باید زنگ بزنی خونوادت بیان یا آدرس خونت رو بدی
تا ببرمت بندازمت جلوشون بدونن چه بچه ای تربیت کردن
حتی اگه ولم میکرد برم هم نمیتونستم تنهایی با اون سر و وضع برگردم
نزدیکای ۷ صب بود که خودش رسوندم خونه به امید اینکه خونوادم رو
ببینه و منو بسپره بهشون و تا نیومد بالا باور نکرد که تنها زندگی میکنم .
اون شب چشم یه ضربه ی شدیدی خورد واسه ی همین تا
چند روز نتونستم بیرون برم یا گوشی دستم بگیرم یا برم دنبال خونه
چون ترسیده بودم که نکنه دید چشمم همونطوری تار بمونه که خداروشکر
الان دیگه تار نمیبنم باهاش چون ورمش کمتر شده
توی این چند روز همش ترس و استرس داشتم چون آدرس خونم رو بلد
شده بود و میترسیدم یه موقع بخواد بیاد بلایی سرم بیاره و ول نکنه حالا
حالاها
دودل بودم حتی که این موضوع رو با کسی در میون بذارم تا اگه مشکلی
واسم پیش اومد یه نفر در جریان باشه که موضوع چی بوده اما میدونی؟
من حق ندارم دیگران رو درگیر مسائل و مشکلات خودم کنم
اگه اینکارو کنم اسمش پررویی و بی چشم رویی نیست ؟
هرکسی الان خودش درگیر مشکلاتیه و مگه من چه نسبتی باهاشون دارم
که بخوان مواظبم باشن و هوام رو داشته باشن ؟
اینکه از روی مرام و معرفت خودشون گاهی اوقات دستم رو میگیرن
قضیش فرق میکنه چون میدونم با رضایت و میل خودشونه و حتما
شرایط انجامش رو دارن اما دلیل نمیشه بخوام از دل رحمی و
کمک هاشون سواستفاده کنم و هی بیشتر کمک بخوام ازشون
واسه ی همین به کسی نگفتم و گفتم چند روزی احتیاط میکنم تا زودتر
خونه رو عوض کنم و برم جای جدید
درباره این سایت