سفید که شکل تخم مرغن و بعضی وقتا مامان بزرگا و بابا بزرگا به
چشمشون میزنن بخرم و چسبش کنم تا نور اذیتم نکنه و خیلی چیزی
مشخص نباشه ولی بیخودی خریدمش
اونقدی بزرگ نبود که کبودی اطرافش رو هم بپوشونه واسه ی همین
زدنش فایده ای نداشت چون میخواستم یه قسمت از صورتم رو
بپوشونم که خیلی وحشتناک و مخوف هم به نظر نیام
اگه چشمم رو میپوشوندم دیگه نمیشد ماسک بزنم یا اگه قرار بود ماسک
بزنم دیگه نمیشد چشمم رو ببندم
دیدم بستن چشم فایده نداره و بازم مشخصه ماسک زدم تا لبام مشخص
نباشه
دختره یه دونه پماد هم داد واسه ی لبام که الان وقت کردم ازش استفاده
کنم اما انگاری فلفل گذاشتن روشون و مجبور شدم زودی بشورمش
فردا باید برم بهش بگم این چی بود کرد توی پاچم آخه
این همه تلاش کردم تا با این قیافه ی مسخره برم خونه ببینم اما
بازم به نتیجه ای نرسیدم
بنگاه هایی که امروز رفتم آدمای درستی بود و مثل جاهای قبلی کثیف
و دنبال سواستفاده نبودن واسه ی همین ردم کردن چون فکر کردن
بچه ام و حتما فرار کردم و واسشون دردسر میشه اگه معرفیم کنن
شاید اینطوری نبوده باشه اما مشخص بود که دارن یه چیزی میگن که
فقط برم پی کارم
شاید لازم باشه چند روز دیگه بازم برم پیششون
اگه تنها نبودم و کسی همراهم بود خیلی خوب میشد
شاید اینطوری باهام راه میومدن و نمیترسیدن از اینکه بفرستنم توی
یکی از این خونه های همچین محله هایی
بدم میاد دایه ی مهربانتر از مادر میشن
خب تو چیکار داری یکی تنهایی میخواد بره کجا زندگی کنه ؟ با اینکارا
چیزی حل میشه ؟ فقط بیخودی کار منو سخت تر میکنن و بیشتر تابم
میدن از اینور به اونور
درباره این سایت